مانند رشته و به اندازۀ رشته. (ناظم الاطباء). به اندازۀ یک رشته. (آنندراج) : تاب خوردم رشته وار اندرکف خیاط صنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی
مانند رشته و به اندازۀ رشته. (ناظم الاطباء). به اندازۀ یک رشته. (آنندراج) : تاب خوردم رشته وار اندرکف خیاط صنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی
میوه خور. خورندۀ میوه، آن که روزی وی میوه باشد و از میوه زندگی کند. (ناظم الاطباء) : فکه، حیوان میوه خوار. (یادداشت مؤلف). و رجوع به میوه و میوه خور شود
میوه خور. خورندۀ میوه، آن که روزی وی میوه باشد و از میوه زندگی کند. (ناظم الاطباء) : فَکِه، حیوان میوه خوار. (یادداشت مؤلف). و رجوع به میوه و میوه خور شود
ریزه خور. که خرده های ریز پس ماندۀ کسی را بخورد. ریزه خور: درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور. خاقانی. جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان. خاقانی. - ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی، متنعم از نعمت و احسان وی. مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خور شود
ریزه خور. که خرده های ریز پس ماندۀ کسی را بخورد. ریزه خور: درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور. خاقانی. جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان. خاقانی. - ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی، متنعم از نعمت و احسان وی. مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خور شود
طعمه خوار. چشته خور. چاشنی خوار. مسته خوار، کسی که چون یکبار مزۀ چیزی را چشد همواره آرزوی آنراکند. در تداول عامه، کسی را گویند که چون یکبار از جانب شخصی بوی کمکی شود یا در خانه آن شخص از وی پذیرائی بعمل آید، همواره توقع تکرار آنرا کند و منتظرتجدید آن کمک یا آن پذیرائی باشد. رجوع به چشته خور شود، هر حیوان اعم از درنده و پرنده که او را طعام اندک دهند تا رام شود. درنده یا پرنده ای که بوسیلۀ چشته خوردن رام و اهلی شود: منع دلم ز دیدن آن خال گو مکن هرچند مرغ خیره شود چشته خوار به. مسیح کاشی (از آنندراج)
طعمه خوار. چشته خور. چاشنی خوار. مسته خوار، کسی که چون یکبار مزۀ چیزی را چشد همواره آرزوی آنراکند. در تداول عامه، کسی را گویند که چون یکبار از جانب شخصی بوی کمکی شود یا در خانه آن شخص از وی پذیرائی بعمل آید، همواره توقع تکرار آنرا کند و منتظرتجدید آن کمک یا آن پذیرائی باشد. رجوع به چشته خور شود، هر حیوان اعم از درنده و پرنده که او را طعام اندک دهند تا رام شود. درنده یا پرنده ای که بوسیلۀ چشته خوردن رام و اهلی شود: منع دلم ز دیدن آن خال گو مکن هرچند مرغ خیره شود چشته خوار به. مسیح کاشی (از آنندراج)
آتشخوار. (مجموعۀ مترادفات ص 178). رشوه خوار. پاره گیر. رشوه خور. (یادداشت مؤلف) : این رشوت خواران فقهایند شما را ابلیس فقیه است گر اینها فقهایند. ناصرخسرو. و رجوع به رشوه خوار و رشوستان شود
آتشخوار. (مجموعۀ مترادفات ص 178). رشوه خوار. پاره گیر. رشوه خور. (یادداشت مؤلف) : این رشوت خواران فقهایند شما را ابلیس فقیه است گر اینها فقهایند. ناصرخسرو. و رجوع به رشوه خوار و رشوستان شود
عمل رشوه خوار. رشوت خواری. ارتشاء. (یادداشت مؤلف). عمل رشوه خوار. رشوه گیری. رشوه خوری. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رشوت خوار و رشوه خوار و رشوت خواری شود
عمل رشوه خوار. رشوت خواری. ارتشاء. (یادداشت مؤلف). عمل رشوه خوار. رشوه گیری. رشوه خوری. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رشوت خوار و رشوه خوار و رشوت خواری شود